{magic love}
پارت ۸
تمام روز یوجین داشت به آزاله نگاه میکرد و آزاله ترس بدی درونش داشت.
و بد تر از اون امروز قرار بود پیاده به خونه بره اگه موقع برگشت یوجین اورا گیر مینداخت...
کلاس اهر تموم شد و آزاله با استرس سریع وسایل هاشو جمع کرد و از مدریه بیرون رفت و با قدم های تند به یپت خانه میرفت که ناگهان یوجین اورا محکم به درختی که در نزدیکی انجا بود زد . همراه یوجین دوستانش بودند.
یوجین: هه ابروی خانواده منو میبری؟ باید تاوانشو بدی خانم کوچولو
آزاله با تموم وجود جیغ زد که شاید کسی صداش رو بشنوه اما کسی نشید و بد تر از آن یوجین دهن آزاله رو محکم گرفت
و بعد شروع کرد به زدن آزاله.
بعد از چند دقیقه رو به دوست هایش کرد و گفت: نوبت شماس
آزاله نه خیلی ترسیده بود و داشت گریه میکرد نمیدونست چیکار کنه که یکی از دوستایه یوجین به سمتش اومد . اما تا میخواست به آزاله رو بزنه کسی جلو دار او شد .
☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆
امیدوارم خوشتون بیاد 💚⭐️
تمام روز یوجین داشت به آزاله نگاه میکرد و آزاله ترس بدی درونش داشت.
و بد تر از اون امروز قرار بود پیاده به خونه بره اگه موقع برگشت یوجین اورا گیر مینداخت...
کلاس اهر تموم شد و آزاله با استرس سریع وسایل هاشو جمع کرد و از مدریه بیرون رفت و با قدم های تند به یپت خانه میرفت که ناگهان یوجین اورا محکم به درختی که در نزدیکی انجا بود زد . همراه یوجین دوستانش بودند.
یوجین: هه ابروی خانواده منو میبری؟ باید تاوانشو بدی خانم کوچولو
آزاله با تموم وجود جیغ زد که شاید کسی صداش رو بشنوه اما کسی نشید و بد تر از آن یوجین دهن آزاله رو محکم گرفت
و بعد شروع کرد به زدن آزاله.
بعد از چند دقیقه رو به دوست هایش کرد و گفت: نوبت شماس
آزاله نه خیلی ترسیده بود و داشت گریه میکرد نمیدونست چیکار کنه که یکی از دوستایه یوجین به سمتش اومد . اما تا میخواست به آزاله رو بزنه کسی جلو دار او شد .
☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆
امیدوارم خوشتون بیاد 💚⭐️
۲.۸k
۱۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.